جدول جو
جدول جو

معنی ذات رجل - جستجوی لغت در جدول جو

ذات رجل
(تُ رِ)
موضعی است به دیار عرب. مثقب عبدی گوید:
مررن علی شراف فذات رجل
و نکبن الذرانح بالیمین.
(معجم البلدان).
و ابن الأثیر در المرصع ذات رجل این شعر را گوید به دیار کلب در شام است، و نیز جایگاهی است به زمین بکر بن وائل. (المرصع). و یاقوت گوید: از ارض بکر بن وائل از اسافل حزن، و نیز محلی نزدیک یمامه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ)
قریه ای به شرقیۀ مصر
لغت نامه دهخدا
(تُ غِ)
ابن موسی گوید موضعی است میان یمامه و نباج و میان آن و نباج دو منزل است و آن در اول بنی کلیب بن یربوع را بود و سپس به بنونمیر منتقل گردید. وعمرانی آورده است که ذوغسل (؟) قریه ای است بنوامری ٔالقیس را در شعر ذی الرمّه آنجا که گوید:
واظعان طلبت بذات لوث
یزید رسیمها سرعاًو لینا
انخن جمالهن ّ بذات غسل
سراهالیوم یمهدن الکدونا.
و ابوعبیداﷲ سکونی گوید آنکس که از نباج به یمامه رفتن خواهد باید از اشی ّ بذات غسل رود و آن نخست بنوکلیب بن یربوع رهط جریر را بود و اکنون نمیر راست. و از ذات غسل تا امره قریه ای است. و حفصی راست:
بثرمداء شعب ٌ من عقل
و ذات غسل ما بذات غسل .
و بدانجا بستانی است که به ذات غسل معروف است
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ)
قریه ای است به شام. (المرصع) ، و ابرقی سپید بدیار بنی کلاب، بنوعمرو بن ربیعه را. (المرصع) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُ شَل ل)
پشته ای است به دیارغطفان. و بجای لام شل دال هم آمده است. یعنی شدّ
لغت نامه دهخدا
(تُ حَج ج)
آبی است در طریق مکّه به شام و گویند از تبوک حفار است
لغت نامه دهخدا